سیدامیررضاسیدامیررضا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

عشق ابدی من

شادم چون زندگی جریان دارد. لذت میبرم از نفس کشیدن چون خدایی دارم.

واما بازم عکس............

این هم یه مدل جدیده. نشسته میخوابه حاجی................... با خاله مهتا و عمو اکبر رفتیم گردش...............   وامـــــــــــــــــــــــــا ظرفهای مادر جون...  ...
15 شهريور 1392

برای امیررضا جانم

سلام عزیزم خوبی؟ دیشب یه خواب بد دیدم البته به تصور خودم خیلی بد بود اخه با بابا محسن سر بعضی مسائل حرفمون میشه و من دلم خیلی میگیره دیشب هم یکم بحث کردیم بابا محسن ناراحت شد از دست من. خلاصه این که خواب دیدم تو داری با یه افتاب پرست بازی میکنی و او نو میبوسی و نازش میکنی اصلا هم ازش نمیترسی. برای نماز که بیدار شدم خیلی اشفته بودم. صبح که بیدار شدم سریع اومدم پای کامپیوتر و سرچ کردم دیدم تبعیرش  خیلی خوب بود . خالد بن علی محد العنبری : دیدن آفتاب پرست بر وزیر پادشاه یا معاون لو ، دلالت دارد و نیز ، بر مردی دلالت دارد که در انجام امور ، سریع است و دچار شک و تردید نمی گردد . ممکن است دیدن آن به امتحان و آزمای...
15 شهريور 1392

فرار بزرگ..............

دیشب رفتیم اصفهان و حسابی گشتیم اقا امیررضا توی بغلم خوابش برد. تا رسیدیم خونه دبیدار شد و شیطونی اغاز شد قرار شد شب حاضری بخوریم فلافل گذاشتم داغ بشه و نمازمونو خوندیم و اقا امیررضا طبق معمول مهر های مارو بر میداشت و فرار میکرد اصولا قند هم بر میداره و چون از دستش نگیریم پا میذاره به فرار سر سفره یه حرکت عجیب از حاجی دیدیم هی به محسن میگفت به من هم فلافل بده همسری که مخالف سر سخت خوردن این غذاهاست دیگه باهاش کنار اومد و تا خواست یه ذره فلافل بذاره تو دهن گل پسری امیررضا خان همه ی نونو از دست بابایی گرفت و دوید رفت جلوی تلویزیون ما زدیم زیر خنده ماشالا همه ی نونو داشت هل میداد توی دهنش ...
14 شهريور 1392

عسل مامی................

ماشالا گل پسری خیلی شیرین زبون و خولستنی شده دیشب داشتم سریال فاصله هارو میدیدم که حاجی لالا نکرده بوده اومده تو بغل منم منو بوس میکنه نازی میکنه بعد یه دفعا ای لپو کشیده میگه (عـــــــــــــــــــــــــدیدم)  یعنی عزیزم. تعجب کردم محکم بوسش کردم عسلمو بعد حدو دا یک ماه یه دندون دیگه از پایین دست چپ داره در میاره فدای چشای نازش بشم الان هم که لالا کرده خواب شبش خیلی خوب شده خدارو شکر دیگه اذیت نمیکنه بای بای هم میکنه فدات بشم عزیز دلم تنها دلیل منی امیررضام  ...
14 شهريور 1392

سفر یه روزه به سلماس

روز عید فطر رفتیم سلماس دیدن حاجی بابا اینا............. اقا میخواد امیرمهدی رو بغل کنه....... بعد اب بازی ظرفشو میذاره رو سرش........... دایی جونم چند روز بود فروشگاهشو افتتاح کرده بود رفتیم یه سر اونجا. ایشالا که کسب و کارتون رونق داشته باشه دایی جونم.  ...
11 شهريور 1392

گل پسری ما.............

شیطنت های سید امیررضا خونه ی خاله مهتا جــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــونی. توی این عکسا پسرم داره به جارو برقی اشاره میکنه اخه ازش میترسه........   ...
11 شهريور 1392

برای امیررضای عزیزم

سلام پسر گلم خوبی؟  دوست دارم وقتی بزرگ شدی این نوشته ی منو از ته دلت بخونی و باور کنی که من عاشقتم......... الان که دارم برات مینویسم روز یکشنبه است همه ی این موارد پای نوشته ثبت میشه......... عسل مامان. .. درسته خیلی کم کارم. کم برات یادداشت میذارم کم از شیطونی و شیرین زبونی هات مینویسم. باهات بازی میکنم گل پسرم تو شدی همه ی لحظه های تنهایی من تو شدی وجود من دلیل نفس کشیدن های من تازگی داری تا تا میکنی برامون جیگرم. دقیقش که میشه......28 مرداد 92 صبح دوشنبه تاتا کردی عسلم. دو روز ه که رنگهارو باهات کار میکنم و یاد گرفتی و میشناسی. از طرز گفتن رنگ صورتی...
10 شهريور 1392

خدا همه ی مریضارو شفا بده......

پسر عزیزم سید امیررضا جان سه روز پیش مامانم گفت که پدربزرگم خورده زمین و قرار شده پاشو عمل کنند خیلی نگران حالش شدم درسته که بهشون زنگ نمیزنم و ازشون دورم ولی این دلیل نمیشه براشون ناراحت نباشم خب من هم گرفتاری های خودمو دارم. صبح روز چهارشنبه زنگ زدم مادر بزرگم گفت عملش کردن و الان بستریه خدا همه ی مریض هارو شفا عنایت کنه و به دای هامو زن دایی هام هم اجر بده که اینقد زحمت اقاجون و مامان بزرگمو میکشن. هر دوتا دایی مو با زن دایی هام و بچه هاشونو دوست دارم ازشون ممنونم که اینقد به من احترام کردند و امیررضای مارو خیلی میخوان. اجرتون با خدا.......................  ...
7 شهريور 1392